17 مرداد، سالروز عقد قرارداد1919 بین ایران و بریتانیا
وثوق الدوله، صدر اعظم احمدشاه قاجار به خاطر فشار تورّم و رکود اقتصادی و بالارفتن قیمت سکّه و ارز و تحریم ها تصمیم گرفت با بریتانیا مذاکره کند. و از آنجا که هیچ کس مورد اعتماد نبود غیر از خود بریتانیایی ها، به هیچ کس چیزی نگفت و یواشکی پشت درهای بسته مذاکره کرد. تازه چون این طور مذاکرات پنهانی کار بسیار طاقت فرسایی بود و ممکن بود وثوق الدوله از شدت خستگی دچار بیماری شود و در اثنای هذیان گفتن مفاد قرارداد را لو بدهد، چهارصد هزار تومان هم از بریتانیا هدیه گرفت. خلاصه آنها برای خودشان قرارداد نوشتند و به احمدشاه خبردادند. احمدشاه هم که عجله داشت و می خواست سریع برود فرنگ، به کالسکه چی گفت «یه دیقه وایسا» و کالسکه چی یه دیقه وایساد. احمدشاه سریع پیاده شد و گفت «الان عجله دارم وقت نیست توضیح بدم. ولی ما یه قرارداد با بریتانیا امضا کردیم. بیست دقیقه ای تصویبش کنید بره. خدافظ.» و رفت.
در قرارداد 1919 قرارشد ارتش ایران مال بریتانیا باشد. در مقابل، اگر ایران ارتش یا مهمات خواست، بریتانیا به خرج ایران به ایران ارتش و مهمات بدهد. ضمنا اگر یک وزیر عالی رتبه ایرانی، زیر دست یک مستشار بریتانیایی شد، بهرحال یکی شان باید عزل شود.
خلاصه قرارداد 1919 خیلی قرارداد خوبی بود و ایران می توانست به خرج خودش خیلی چیزها به دست بیاورد. منتهی بعضی بی شناسنامه های بی سواد آن دوران چشم دیدن وثوق الدوله را نداشتند و به همین دلیل تا او برکنار شد سریع قرارداد1919 را هم از بین بردند لبوفروشهای از جای معدودی تغذیه شونده. بریتانیا هم طی بیانیه ای رسما اعلام کرد که خیلی بی تربیت اید و اصلا با شما قهریم!
به نقل از کانال طنزیم
این روزها اگر کسی مجال تماشای برنامه های تلویزیون را داشته باشد، به احتمال زیاد بعد از دیدن برنامه ها نیاز به مراجعه به متخصص مغز و اعصاب یا قلب و عروق پیدا میکند. از بس که برنامه های مزخرف (طلاکاری شده) تلوزیون با اعصاب آدم بازی میکنند. اگر کسی سکته هم کند بعید نیست.
نمیدانم خبر دارید یا نه، ولی خوب است بدانید سازمان صدا و سیما یکی از پر خرج ترین رسانه های دنیاست. که شاید حتی به اندازه ی نصف رسانه های هم بودجه ی خود مخاطب نداشته باشد. بودجه ی دولتی که میگیرد ، تبلیغات تلویزیونی به حدی غوغا میکند که یادمان میرود قرار بود وسط برنامه ها چند دقیقه ای هم تبلیغات داشته باشیم، انگار وسط تبلیغات چند دقیقه ای هم برنامه پخش میشود. با این وجود آن برنامه های غیر بازرگانی هم باز بازرگانی است. یکی قابلمه تبلیغ میکند یکی شرکت حمل و نقل تبلیغ میکند، چیزی نمانده وسط برنامه گاو و گوسفند هم معامله کنند. اینها به کنار ، "برای حمایت از تیم ملی فلان عدد رو به فلان شماره ارسال کنید" را کجای دلم بگذارم؟
صبح تا شب و حتی شبها دنبال سوراخی میگردند که داخلش پول باشد. بازده این همه پول درآوردن ها کجاست؟ کسی جوابگو نیست.
مردم کجای این صدا و سیمای ملی قرار دارند؟ قسمت پیامک دادنش
بودجه ی مملکت را حرام میکنند و برنامه ای میسازند که در حد آی کیو (IQ) مثلا 50 شاید جواب بدهد. نکته ی جالب اینجاست که تعجب میکنند که چرا مردم ماهواره نگاه میکنند. آخه بزرگوار! پروفسور! اندیشمند! این برنامه است که ساخته ای؟ باز اگر برنامه های ماهواره فرهنگ مردم را تغییر میدهند به صورت نامحسوس است. ولی صدا و سیما به صورت کاملا محسوس ملت را خر فرض کرده است.(خر فحش نیست، نام یک حیوان است به معنی بزرگ)
البته قبول دارم چند تا برنامه هم وجود دارد که کاملا مهندسی شده و با دقت و ظرافت خاصی ساخته شده اند. که البته یک مشکل بسیار کوچک دارن که حتی به چشم هم نمیآید. آن مشکل بسیار بسیار ریز این است که این برنامه ها کاملا مخالف با سیاست های جمهوری اسلامی و منویات رهبر انقلاب ساخته میشوند.
اگرچه دردسر میدهم اما چه میتوان کرد ؟ نوشخوار آدمیزاد حرف است. آدم حرف که نزند دلش میپوسد. ما یک رفیق داریم اسمش دمدمی است. این دمدمی حالا بیشتر از یک سال بود موی دماغ ما شده بود که تو که هم ازین نویسنده ها مسن تری ، هم دنیا دیده تری ، هم تجربه ات زیادتر است ، الحمدالله هرزمانی مسئول واحد سیاسی هم بوده ای ، پس چرا در این نشریات چیزی نمینویسی ؟
گفتم عزیزم دمدمی ، اولا اگر من مطلب بنویسم همین تو که الان با من ادعای رفاقت میکنی دشمن من میشوی، ثانیا آمدیم و خواستم بنویسم ، تو بگو در مورد چه چیزی باید بنویسم؟
یک مقداری فکر کرد و گفت چه میدانم ، همین چیزهایی را که بقیه مینویسند تو هم بنویس ، معایب بزرگان را بنویس ، به ملت دوست و دشمنش را بشناسان، گفتم عزیزم والله بالله اینجا ایران است. در اینجا این کارها عاقبت ندارد . گفت پس یقین تو هم جیره خواری، پس حکما تو هم بله ...
وقتی این را شنیدم ماندم معطل برای اینکه میدانستم همین یک جمله " تو هم بله" چقد معنی دارد. باری چه دردسر بدهم آنقدر گفت گفت گفت تا مارا به این کار واداشت. و حالا که میبیند آن روی سکه بالاست دست و پایش را گم کرده و تمام آن حرفا یادش رفته تا یک فرّاش قرمز پوش میبیند دلش میتپد . تا به یک انتظامات و حراستی چشمش میخورد رنگش میپرد. هی میگوید امان از همنشین بد ، آخر من هم به آتش تو خواهم سوخت. میگویم عزیزم من که یک رویه کوب بیشتر نبودم ، تو این کار را روی دست ما گذاشتی ، تو دست مرا توی حنا گذاشتی ، حالا تو چرا شماتت میکنی ؟ میگوید نه رشد زیاد مایه جوانمرگیست ! میبینم راستی راستی دمدمیست.
خب دمدمی عزیزم بگو ببینم من تا جالا چه گفتم که تورا ترس برداشته ؟ میگوید مردم که مغز خر نخورده اند. تا تو بگویی ف من میروم فرحزاد . این پیکره که تو گرفته ای معلوم است آخرش چه ها خواهی نوشت. تو بلکه خواستی بنویسی اختلاس هایی که سر و صدایش درآمده همه با همکاری وزرا و دولتمردان بوده. تو بلکه خواستی بنویسی بعضی از ملا ها دیگر از فروش موقوفات دست برداشته به فروش مملکت دست گذاشته اند. تو بلکه خواستی بنویسی ستّار چرا مرد ؟ (در اینجا کمی زبانش تپق میزند و به لکنت میفتد). نمیدانم چه چیزو چه چیزو چه چیز ... . آنوقت چه خاکی بر سرم بریزم ؟ چطور خودم را پیش مردم به دوستی تو معرفی بکنم ؟ خیر خیر ممکن نیست ! من جوانم ، من در دنیا هنوز آرزوها دارم.
میگویم عزیزم اولا دزد نگرفته پادشاهست . ثانیا من تا وقتی که مطلبی را ننوشته ام کی قدرت دارم به من بگوید تو ؟ خیال را هم که خدا بدون استفتاء از علما آزاد خلق کرده. بگذار من هرچه خواستم خیال کنم. هروقت نوشتم آنوقت هرچه دلت میخواهد بگو . من اگر میخواستم هرچه میدانم بنویسم. تا حالا خیلی چیزها نوشته بودم. مثلا مینوشتم اکبر شاه نقشه کشیده برای تصاحب مجلس خبرگان، مثلا مینوشتم سید حسن وصایای پدر مرحومش را فراموش کرده ، مثلا مینوشتم خودورو سازان قراره با شرکت هایی مثل پژو قرارداد ببندن و ماشین های جدید تولید کنند به همین خاطر با همکاری دولت و بانک مرکزی مردم را تشویق کرده اند تا ماشین های قدیمی داخل انبار فروش رود ، مینوشتم چه کسی پاسخگوی رانت بزرگیست که دولت به خودروسازان داده ؟ مثلا مینوشتم زنگنه بعد از حماسه آفرینی در قضیه کرسنت و متضرر کردن ایران قرار است قراردادهای جدیدی برای حراج نفت و گاز کشور منعقد کند، مینوشتم شورای عالی امنیت ملی بجای فکر کردن به امنیت ملی به امنیت زنگنه و دولت فکر میکند و صحبت کردن راجع به کرسنت را ممنوع کرده است.
هرچه باشد من یک پیرهن بیشتر از تو پاره کرده ام. من خودم میدانم چه مطالب را باید نوشت چه مطالب را ننوشت. آیا من تا به حال نوشته ام که پوتین بخاطر یک سربازش که ترکیه اورا کشت دنیا را بهم ریخت و ترکیه را تحریم و تهدید کرد و مردمش را تشویق کرد به ترکیه مسافرت نکنند . ولی دولت مردان ما آنقدر غیرت نداشتند که بخاطر چند صد ایرانی که در منا کشته شدند یک موضع گیری قابل قبول داشته باشند؟ آیا تابحال نوشته ام امام در درس ولایت فقیه در نجف یک حرفهایی میزد که بعد از گذشت سه دهه از عمر نظام هنوز اجرا نشده اند ؟ آیا من تابحال نوشته ام دستگاه قضا با دستمال کثیف دارد شیشه های کثیف را پاک میکند ؟
به من چه که خبرگان وظیفه اش را درست انجام نمیدهد. به من چه که سازمان انرژی اتمی اعلام کرد ایران قصد تولید سلاح هسته ای داشته و وزارت خارجه ما هنوز هیچ موضعی اتخاذ نکرده است و برجام هنوز برجاست.
آخرت هم حساب است ، چشمشان کور بروند آن دنیا جواب بدهند. وقتی این را میشنود خوشحال میشود . دست به گردنم انداخته روی مرا میبوسد و میگوید : من از قدیم به عقل تو اعتقاد داشتم.
فرمود:"موافقان و مخالفان برجام هر دو مبالغه میکنند"
شاید در نگاه اول جمله ی ساده ای به نظر برسد، اما مسئله ی مهمی در داخل همین جمله ی به ظاهر ساده مستتر است.
اگر یک دید وسیع به صحنه ی سیاسی کشور بیاندازید کاملا آشکار است که سیاسیون کشور با مرز برجام از یکدیگر جدا میشوند. معدود مواردی میتوان یافت که یک سیاست مدار نقاط قوت و ضعف برجام را در کنار هم بیان کند. آقای حجاریان که رسما از لفظ برجامیان و نابرجامیان استفاده کرد.
آفت سیاست ما در همین یک نقطه متمرکز است، نقطه ی انصاف. انصاف کجای این موضع گیری ها قرار دارد؟ گویا انصاف را همه فراموش کرده ایم. گویا همه فراموش کرده ایم فریاد علی را که : "والله معاویه از من زیرک تر نیست، اگر تقوا نبود علی مکر و حیله را از تمام آحاد عرب بهتر بلد بود."
تقوا را و انصاف را فراموش کرده ایم. شاید تنها فردی که اتفاقات کشور را با نگاهی منصفانه تجزیه و تحلیل میکند و نتیجه ی تجزیه و تحلیل خود را امانتدارانه به گوش مردم میرساند امین انقلاب باشد.
عده ای به اسم ایشان محاسن برجام را منکر میشوند و عده ای دیگر به اسم ایشان برجام را تا مرتبه ی جهاد فی سبیل الله بالا میبرند، حال اینکه بیاناتشان کاملا واضح است: هر دو گروه مبالغه میکنند.
این موضع گیری ها تنها در مورد برجام وجود ندارد، بلکه در هر موردی که دو جریان اصولگرا و اصلاح طلب اختلاف نظر دارند اتفاق میافتد.گاهی اوقات هر کدام از دو گروه با وجود علم بر ناحق بودن موضع گیری های خود باز بر همان راه تأکید میکنند.
گاهی یک جریان، دیگری را عاری از ایمان میداند و تنها مومن واقعی را خودش و همفکرانش قلمداد میکند، و گاهی جریان دیگر، همه به جز همفکران خود را عاری از شعور میپندارد و تمدن را تنها در افکار هم مسلکانش جست و جو میکند.
و این میشود سرآغاز تمام مشکلات کشور.
به جای اینکه به فکر رفاه ملت باشند، به جای اینکه به فکر سرافرازی ایران باشند، به جای اینکه به فکر ایجاد یک جامعه ی نمونه باشند، به جای اینکه به فکر از بین بردن جهل و نادانی باشند، به جای اینکه به فکر تسهیل ظهور باشند، به فکر دعواهای سیاسی و حزبی هستند.